خنده نکن بر دست و پا زدنم که جان میدهم در این دم
خیره شدم به افقهای دوردست چشمان تو
در میان حلقه جلادان زشت سرشت غم
تو بیهوده مپندارعشق مرا که اگر بود از اجل دست خلاصی
عالم تماشاگر عشق من بود که اصیل است
لیک دلم از زنجیرغمت نیافت رهایی که اسیر است
گرتورا معنای عشق بود به فلسفه وجودت
وآنگه نبودم در احاطه این زشت سرشتان که امروز جانم می ستانند
ترا را به آسمان دعوت می کنم بیا و ببین
که ستارگان بر احول غمم نوحه غم می خوانند
مکن خنده بر من عاشق پیشه که دیوانه نبودم
خیال پرواز با پر عشق تو داشتم و مستانه نبودم
برو ای ستاره بی فروغ محبت که نکردی با آن چشم خمارت نگه ی
لیک من رفتم و تو مانند ی و بر دوش توست بس عظیم گنه ی
10092 بازدید
4 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
18 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian